loading...
احسان علیخانی,هواداران احسان علیخانی
آخرین ارسال های انجمن
admin بازدید : 3417 1393/03/03 نظرات (5)



قسمت ششم سکانس خاطره انگیز ماه عسل ویژه سال 90

********************

 

علیخانی:بچه شما چی؟

معصومه عطایی:بچم...بعد یکسال دیگه با این موضوع کنار اومده.اون لحظه براش خیلی سخت بود،سخترین لحظه هم برای من اون شبی بود که منو با اون چهره دید 

دو ، سه ماه اول براش سخت بود،وحشت زده شده بود،ولی الان اوضاع بهتری داریم 

علیخانی:الان با مادری که صورتش و دستاش این شکلیه و چشماشو از دست داده کنار اومده؟ 

معصومه عطایی:کنار،نمیشه بگیم کنار اومده ولی خوب قبول کرده اون حادثه ای که برای مادرش پیش اومده 

علیخانی:و میدونه کی این کار رو کرده؟ 

معصومه عطایی:میدونه.بله.همه چیز رو در جریانه ولی از نابینایی 100% من هنوز مطلع نیست.یعنی نمیتونم به زبون بیارم که نمیبینم وقتی با ذوق و شوق نقاشیاشو میاره نشون من بده بگم نمیبینم 

admin بازدید : 2581 1393/02/01 نظرات (10)



قسمت پنجم سکانس خاطره انگیز ماه عسل ویژه سال 92

********************

 

علیخانی:صحنه رو یادت میاد مبین؟خود سرهنگ اکبری اومد بالا سرت آره؟

مبین:بله

علیخانی:گیج قرصای خواب بودی یادت نمیاد

مبین:بله.یکم گیج بودم.ولی خوابیده بودم بیدار شده بودم.همون موقع بود.ولی بازم یکم گیج شده بودم

علیخانی:چیکار میکردی.اون موقع هایی که قبل اینکه بیان نجاتت بدن چیکار میکردی؟

مبین:شاید باور نکنید.اتمام حجت کرده بودم.همونجا خوابیده بودم.با خودم میگفتم خدایا هرکسی یه آخری داره.هرکسی یروزی باید بمیره.پیش خودم گفته بودم فردا روز مرگمه.همینجوری خوابیده بودم.نا امیده نا امید.اصن خیلی باورش سخته که پلیسا بیان منو بگیرن ببرن پیش بابام.پیش مامانم

پدر:موقعی هم که مامورا ریخته بودن حیاط اصلا فکرشو نمیکردن مامورن.فکر میکردن یه درگیری بین خودشونه سر پول

علیخانی:یه چیزی میخوام از مبین بپرسم.فکر میکنم خیلی صادقانه تر از هممون باشه.تو اوج اوج نا امیدی چیکار میکردی؟تو 12 سالته

مبین:همش با خدا بودم.فکرم با خدا بود یعنی اصن فکرم با خانوادم نبود.همش فکرم با خدا بود.یعنی اصن کلا انقدر نا امید شده بودم که خانوادمو کلا فراموش کرده بودم

علیخانی:با خدا چی میگفتی؟

مبین:با خدا راز و نیاز میکردم.میگفتم خدایا پیشت میام یه روزی.گفته بودم اون روز فرداس.خدایا خیلی باورش برام سخته.یعنی انقدر منو تهدید میکردن یجوری صحبت میکردن من کلا نا امید شده بودم به این حالو روز افتاده بودم.خیلی تهدیداشون شدید بود.مثلا میگفتن پدرتو مادرتو خانوادتو کلا به قتل میرسونیم



برای دیدن آیتم گروگان گیری مبین کلیک کنید

بقیه در ادامه مطلب...

admin بازدید : 1680 1393/01/26 نظرات (1)



قسمت چهارم سکانس خاطره انگیز ماه عسل ویژه سال 88

********************

حمید:خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.هرچیزی اگر بهش خوب دیده بشه زیباست. مثلا چشم و ابروی شما ، میخواید من ازش ایراد بگیرم؟ 

علیخانی با ترس دو دست خود را بروی صورتش گذاشت 

حمید بلند میخندد و میگوید:نه انصافا خوب؟یا به فرض مثال نوع کفشتون،نوع پیرهنتون،ولی مهم اینکه من بگم به به چه صورت قشنگ و زیبایی،چه پیراهنی،چه کتی،چه...اون نیمه پر رو ببینم،اون زیبایی ها رو ببینم 

علیخانی:مثلا نیمه خالیشو میتونید ببینید قربان؟ما کلی خودمونو تحویل بگیریم 

حمید با خنده:خواهش میکنم.نگاه کنید... 

علیخانی بلند میشود و میگوید:دی من پامیشم همینجوری برخورد کنید.من وایسادم الان.خوبه؟جلوت وایسادم.نیمه پر رو ببین نیمه خالی هم ببین 

حمید:نگاه کن نیمه پرش اینکه الان شما خیلی محکم وایسادی جلوی من از بالا داری منو نگاه میکنی... 

مهدی:ولی خیلی مظلومانه 

حمید:و خیلی مظلومانه.انگار که مثلا دو نفر رختیم سرت... 

همه میخندند 

علیخانی:خوب؟ 

حمید:ولی نیمه خالیش .الان من مطمئنم که 10 دیقه دیگه پیش ما احساس ضعف میکنی 

علیخانی:به لحاظ گرسنگی میگی؟ 

حمید:نه به لحاظ جایگاه ما و اعتماد به نفسم ما 

علیخانی:آفرین 

حمید:به اینکه من با این شرایط مثل دیگرانم اگه اینجور نبودم چی میشدم  

admin بازدید : 3182 1393/01/25 نظرات (9)



قسمت سوم سکانس خاطره انگیز ماه عسل ویژه سال 90

********************


علیخانی:چیکار کنم خواهرم؟از شما عذرخواهی کنم؟چی بگم حال شما خوب بشه؟

چند لحظه سکوت

علیخانی:چون از اینجا میدیدما.اون اشکی که از انتها میریختید من داشتم نگاه میکردم

چند لحظه سکوت

علیخانی:شما دوست نداشتید این خانم رو پیدا کنید؟

مادر مرتضی:نمیشناسم ایشون رو

علیخانی کمی مکس میکند

مادر مرتضی:یعنی گیرنده هستند ایشون؟

علیخانی:بل.قلب مرتضیای شما تو سینه ایشونه

مادر مرتضی نگاهی به گیرنده میکند و میگوید:من اصلا نمیدونستم

از ته دل آه میکشد و دست گیرنده را میگیرد

علیخانی:من از شما خواهش میکنم که...این اشتباهی بوده که ما کردیم.فقط برای اینکه این اتفاق اینجا بیوفته.شما اگه میخواید آروم بشید یذره نگاهشون کنید.شما به زندگی ایشون به زندگی همسرشون یه قلبی هدیه کردید که این قلبه...



بقیه در ادامه مطلب...

 

تعداد صفحات : 35

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • مجتمع هواداران31ستاره احسانیان
  • احسان علیخانی - ماریا
  • هواداران پروپاقرص احسان علیخانی
  • قبيله هواداران احسان علیخانی
  • عاشقانه غمگین - زهرا
  • تو برایم بارانی - منا
  • سرشار از عشق
  • احسان به شیرینی عسل
  • biya2
  • تا آخر...
  • وبلاگی برا احسان علیخانی عزیز-معصومه
  • مثل همیشه یکی بود یکی نبود
  • باشگاه پرواز
  • سایت شخصی ارمیا قاسمی
  • ♥♥ شب عسلی ♥♥
  • من اینجا دلم بس تنگ است
  • ماه عسل
  • احسان علیخانی - صفورا
  • فقط احسان - یلدا
  • فقط برای احسان علیخانی
  • احسان علیخانی - شبنم
  • فقط خدا...!
  • مهسا همانند ماه
  • احسان عسلی
  • زیباترین حس
  • مجریان برتر ایرانی
  • کلبه عشق
  • قبیله ی ماه عسلی ها
  • دوری از عشق
  • وبلاگ تنهاترین تنهای شهر
  • باشگاه دوست داشتنی ها
  • یـــــــــــه دیـــــونـــــــــه
  • ♪♬عاشقانه ها♬♪
  • I LOVE YOUUUU
  • World Artists
  • وبلاگ بهترین مجریان ایرانی
  • عشق پنهان
  • رؤیـــــــای با تو بــــودن
  • هواداران احسان علیخانی
  • خاطره بازی
  • کلبه هواداران احسان و امیرمحمد
  • این حالمو دوست دارم
  • آثار و اهمیت حجاب
  • شب مهتابی
  • متفاوت ببینیم
  • پر از حرفی میدانم
  • عکس.شعر.جملات زیبا
  • امپراطورقلب من احسان علیخانی
  • دانلود سریال جدید
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 949
  • کل نظرات : 10218
  • افراد آنلاین : 19
  • تعداد اعضا : 8355
  • آی پی امروز : 151
  • آی پی دیروز : 150
  • بازدید امروز : 1,753
  • باردید دیروز : 749
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14,241
  • بازدید ماه : 40,713
  • بازدید سال : 257,933
  • بازدید کلی : 17,422,662
  • کدهای اختصاصی