هر سال همین وقت ها، ماه رمضون که میشه به یادت می افتم. می
دونم خیلی خیلی نامردیه ، حتّی در حقِّ خودم. نامردیه در حقِّ منی که از همون
قدیما وقتی زمین خوردم، وقتی کف دستام و روی زانوهام زخمی شد یاد گرفتم با اسم تو
از رو زمین بلند شم و صاف بایستم بدون اینکه اشک بریزم محکمِ محکمِ محکم.
دونم خیلی خیلی نامردیه ، حتّی در حقِّ خودم. نامردیه در حقِّ منی که از همون
قدیما وقتی زمین خوردم، وقتی کف دستام و روی زانوهام زخمی شد یاد گرفتم با اسم تو
از رو زمین بلند شم و صاف بایستم بدون اینکه اشک بریزم محکمِ محکمِ محکم.
منی که وقتی با پدربزرگم رفتم توی اون زور خونه ی قدیمی با
همون یه وجب قدم خم شدمو از در رفتم تو. چون یادگرفته بودم اون ذکر یا اون عکسی که
رو بروی دره حرمت داره ،عزیزه.
واسه منی که از همون بچگی یاد گرفتم وقتی چشم بد و نامحرم
هست رو قاب عکست یا رو ذکر اسمت تور بکشم چون چشم بد لیاقت دیدن اسم تو رو نداره
خیلی نامردیه که فقط...
اون وقتها نمی دونستم تو کی هستی؟ چه کارهایی کردی؟ چه حرف
هایی زدی؟ ولی خیلی با معرفت تر از حالا بودم. حالایی که می دونم. من از بچگی با
اسم کسی قد کشیدم که کل دنیا اون رو دانشمند می دونه. که کل دنیا دنبال اینن که
بشناسنش حرفهاشو بخونن و بفهمن و...
من که خیلی بی معرفتم اینقدر که تو کل 365 روز سال فقط سه
روزشو گذاشتم برای تو... امّا ناامید نیستم چون خودت گفتی بزرگترین گناهه. آقا تو
رو به یگانگی الله، به خاتم بودن محمد(ص)، به عصمت زهرا(س) یه وقت منّ بی معرفت رو
یادت نره. نکنه تنها بمونم تو این تلخیِ دنیا. آقا مثل بچگی هام دستمو بگیر بلندم
کن.
مرسی از سهیلا ناغانی عزیز بابت فرستادن این متن زیبا.شبه آخره.همدیگرو از دعای خیر هم بی بهره نگذاریم
یا علی مدد!
التماس دعا